کد مطلب:106701 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:161

نامه 078-به ابوموسی اشعری











[صفحه 397]

از نامه های امام (ع) در پاسخ ابوموسی اشعری درباره ی حكمین، این نامه را سعید بن یحیی اموی در كتاب المغازی نقل كرده است: علق: خون بسته وایت: وعده دادم اعبد: انكار می كنم (چه بسیاری از مردم كه از بهره های زیاد خود بی نصیب ماندند، پس رو به دنیا آوردند و از روی هواس نفس سخن گفتند، و من در امر خلافت به جای شگفت آوری رسیده ام كه در آنجا گروههایی گرد آمده اند كه هوای نفس آنها را به خودبینی واداشته است، و من زخمی از آنها را معالجه می كنم كه می ترسم به خون بسته تبدیل شود. پس بدان كه هیچ مردی بر سر و سامان دادن كار امت محمد (ص) و ایجاد محبت و دوستی مابین آنان مشتاق تر از من نیست، و من بدین وسیله پاداش خوب و نتیجه ی نیكو خوارستارم، و بزودی به آنچه بر عهده گرفته ام وفا خواهم كرد، اگر چه تو از آن وضع شایسته كه به هنگام جدایی از من داشتی برگردی، زیرا بدبخت آن كسی است كه از سود عقل و تجربه ای كه در اختیار دارد، بهره نگیرد، و من از كسی كه بیهوده سخن گوید بیزارم و از این كه كاری را كه خداوند سامان داده و اصلاح كرده است بر هم بزنم روی گردانم. پس تو هم آنچه را نمی دانی ترك كن زیرا بدكاران با سخنان ناروا به جان

ب تو می شتابند). عبارت: فان الناس.. حظهم، یعنی بهره ای كه دیانت و هدایت سزاوار آنان بود. و عبارت: فمالوا... الهوی، توضیحی برای انواع دگرگونیهای آنهاست. و عبارت: و انی نزلت من هذا الامر یعنی: در امر خلافت به موضع عجیبی رسیده ام، همان حالتی كه كار امام (ع) با یارانش بدان جا منتهی شد، و جای تعجب نسبت به عمل آنان شد كه چگونه به قبول حكمیت، مجبور گشتند و تن به صلح دادند و دیگر رویدادها. و جمله ی: اجتمع به اقوام صفت برای منزل است، یعنی: این جایگاهی كه از امر خلافت دارم كه گروههایی با من همفكر و هم اندیشه شدند، اما هوای نفس و افكارشان آنان را به خودپسندی كشاند و كار را تباه كردند، و من زخم آنها را معالجه می كنم. و كلمه ی: قرح استعاره است از این كه اجتماع آنان بر حكمیت سبب خرابی وضع وی شده است. و لفظ مداواه استعاره برای كوشش وی در اصلاح آنان است. و بعضی، اداری، نقل كرده اند. و همچنین كلمه ی علق استعاره برای ترس از نابسامانی كار آنان نسبت به امام (ع) است. و عبارت: و لیس رجل احرص منه علی الفه امه محمد (ص) یعنی نسبت به هدف مورد نظر كسی علاقه مندتر از امام (ع) وجود ندارد. و جمله ی: فاعلم، معترضه ی خوبی میان كلمه لیس و خ

بر آن است، و كلمه ی رجل، هر چند كه مفرد نكره است، چون در سیاق نفی است- همانطوری كه در اصول فقه ثابت شده- افاده ی عموم می كند. آنگاه امام (ع) اعلام كرده است كه آنچه را كه از شرط صلح- مطابق آنچه كه پیش آمده است- بر اساس تعهدی كه كرده، بزودی وفا خواهد كرد و اشعری را بر نگون بختی تهدید كرده است در صورتی كه از وضع مناسبی كه هنگام جدایی از وی داشته پایبندی به داوری كتاب خدا و رویگردانی از هوای نفس، و دوری از فریب همدمی بدكاران، دگرگون شود. و نگون بخت را امام (ع) به كسی تفسیر كرده است كه از سود عقل و تجربه اش بهره نگیرد، بدین وسیله اشاره دارد بر این كه اگر او گول بخورد و یا به سمت دیگری تغییر جهت دهد، خود را از بهره ی عقل و پیشینه ی تجربه اش محروم ساخته و در نتیجه پیوسته نگون بخت ساخته است. آنگاه به ابوموسی هشدار داده است كه او (امام (ع) ) از سخن بیهوده، و از تباه ساختن كاری كه خداوند اصلاح كرده است یعنی امر دین، بیزار است، تا بدان وسیله از خشم امام (ع) برحذر شده و به درستی و راستی و حفظ جانب خدایی درباره ی او پایبند گردد، و این مطلب را با سخنی دیگر تاكید فرموده است: فدع ما لا تعرف، یعنی در داوری نسبت به این قضیه و

ایجاد شبهه خودداری كن. و مقصود امام (ع) از عبارت: فان شرار الناس، عمرو بن عاص و امثال اوست كه با القای وسوسه ها و شبهات دروغین یعنی همان سخنان ناپسند به جانب او می شتابند.


صفحه 397.